***دمت سرآغاز فصلی نو***

اسرافیل! چه سریست در ناله ی احیاکننده تو

***دمت سرآغاز فصلی نو***

اسرافیل! چه سریست در ناله ی احیاکننده تو

***دمت سرآغاز فصلی نو***
بایگانی
آخرین مطالب

خدا


زل میزنه توی چشات یا شایدم نه نگاش رو از تو میدوزده و میگه : ماهم خدایی داریم ..

نمیدونم باید قضاوت کنم که خدای تو خدا نیست و بهش بگم خدا رو بد شناختی!!

یا بهش بگم این دیگه چه حرفیه ؟!

یا سکوت کنم !؟

ترجیح من دومیه..

این حرف اون از چه حسی برخواسته؟

تصویری که من از خدا برای او مجسم کردم چی بود مگه ؟

هر چی بود اون با دیدن این تصویر احساس تنهایی کرد.

هر چی بود او خواست به خدای خودش پناه ببره .

یه سوال : یادمه میگفتی که یا االه العاصین هم میشه به خدا گفت نه!؟

اگه او اینقدر دارای رأفته که خدای گنه کاراست، یعنی خدای کسایی است که

مخالف دستوراتش عمل کردن، یعنی مخالف خواست او، یعنی او را فراموش کردن،

یعنی مطابق میل خود و بر خلاف میل او رفتار کردن، یعنی او خدایی اینهاست.

یعنی این خدا باز میپذیره اینها رو؟

یعنی اگه اینها بخوان خداشون رو، این خدا هم خاطر اینها رو میخواد؟

یعنی اینها هم میتونن از خداشون بخوان که به راه راست هدایتشون کنه با همه این کثافت کاریاشون؟!

واقعا!

من این خدا را میپرستم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۴ ، ۰۴:۱۷
سعید صدیقی

رهایی



به نام او

برای او

به خودت دعوتت میکنم!

فرار از تنهایی و خود تا کی ؟

تو از اسارت باید فرار کنی.

در چه میبینی اسارت را که فرار میکنی؟

در خود دیدی؟

تو، خود را اسیر کردی که میگریزی؟

رهایی چیست جز آزادی از بن بستهای اطراف تو.

بن بست را چگونه میبینی؟

خوت باش.

به خودت اطمینان کن.

فقط به خودت اطمینان نکن.

خودت باید خودت را نجات بدهی !

از چه ؟

از خودت؟

ولی ..

او هم هست..

نزدیکتر از تو به تو..

به او اطمینان کن.

و رهایی چیست جز آزادی از بن بستهای اطراف تو.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۴ ، ۰۲:۰۶
سعید صدیقی


اضطرار

به نام او

برای او

سکوت: ببین سعید بازم همون حرف قبلیه اضطرار، اضطرار..

فریاد : فهمیدم، میدونم،گرفتم، چی بگم؟ حله.. به جان خودم حله..

تاکی؟

سکوت: توقعت زیادها!!!

فریاد : چه کنم بهش برسم؟

سکوت: به خودت بستگی داره، هر که هم هر چی بگه، بازم خودتی و خودت.

فریاد : میخوای بزنم تو سر خودم؟

سکوت: فک می کنی راه گشاهه؟

فریاد : نه، ولی شاید روانی نشم توی این فشار..

خسته ام.. خیلی..

سکوت: واقعا؟

فریاد : نمیدونم!

چرا اینقدر تو مبهمی ؟

سکوت: چون، بهش نیاز داری..

فریاد : من چی باید بفهمم از حرفات، من یه کلام گفتم گمم، کمک میخوام.

سکوت: بازم دنبال فهمی!اضطرار رو باید بچشی!.  والسلام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۰۲:۰۲
سعید صدیقی