زل میزنه توی چشات یا شایدم نه نگاش رو از تو میدوزده و میگه : ماهم خدایی داریم ..
نمیدونم باید قضاوت کنم که خدای تو خدا نیست و بهش بگم خدا رو بد شناختی!!
یا بهش بگم این دیگه چه حرفیه ؟!
یا سکوت کنم !؟
ترجیح من دومیه..
این حرف اون از چه حسی برخواسته؟
تصویری که من از خدا برای او مجسم کردم چی بود مگه ؟
هر چی بود اون با دیدن این تصویر احساس تنهایی کرد.
هر چی بود او خواست به خدای خودش پناه ببره .
یه سوال : یادمه میگفتی که یا االه العاصین هم میشه به خدا گفت نه!؟
اگه او اینقدر دارای رأفته که خدای گنه کاراست، یعنی خدای کسایی است که
مخالف دستوراتش عمل کردن، یعنی مخالف خواست او، یعنی او را فراموش کردن،
یعنی مطابق میل خود و بر خلاف میل او رفتار کردن، یعنی او خدایی اینهاست.
یعنی این خدا باز میپذیره اینها رو؟
یعنی اگه اینها بخوان خداشون رو، این خدا هم خاطر اینها رو میخواد؟
یعنی اینها هم میتونن از خداشون بخوان که به راه راست هدایتشون کنه با همه این کثافت کاریاشون؟!
واقعا!
من این خدا را میپرستم.